اریانا گل زندگی مامان باباست
سلام عزیز دلم دیشب باهم رفتیم پارک هوای اصفهان یکدفعه خیلی سرد شده چندتابچه بودن کمی بازی کردن رفتن شماهمدیگه بازی نکردین خواستین برگردییم وقت برگشتن واست یه ماسک گربه ویه دفتر نقاشی خریدییم اولش ماس وخیلی دوست داشتی کلیم باهاش بازی کردییم موقعه خواب هرکاری کردییم نخوابیدی تابلاخره ماسک واوردی گفتی ازاین میترسم بابایی فورا قایمش کرد بعداینکه خیالت راحت شد خوابیدی قربونت برم ماروببخش اصلافکرنمی کردییم ازش بترسی ...
نویسنده :
مامان وبابا
14:48